غزل مناجاتی با خداوند کریم
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست اقرار میکـنم که دلم سر به راه نیست «یَا أکرمَ مَنِ اعتذره...» دست خالیام در کولـهبـار زندگیام جـز گـناه نیست امــا هــنـوز بـوی خــدا مـیدهــد دلــم یعنی هـنوز پیـش تو رویم سـیاه نیست آغـوش بـاز کن که به دنـیا نـشان دهم چشمان خـیس و ملتـمسم بیپـناه نیست رسـوا مـکـن نـگـاه مـرا و نـشـان بـده دلبـستـگی به رحـمت تو اشتـباه نیست آرامــشِ هـمــیـشـۀ آشــوبهــای مـن! جز تو کسی به بغض سکوتم گواه نیست از من مخـواه صبـر کـنم در فـراق تو از من مخواه طاقت دوری، مخواه؛ نیست |